سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی داودی
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه

ویژه نامه اعتماد نوشت:

حسین مرعشی را کمتر کسی است که به سیاست علاقه‌مند باشد و نشناسد. او از معدود شخصیت‌هایی است که همواره در مقاطع انتخابات و به خصوص آن زمانی که پای هاشمی رفسنجانی به میان می‌آید، زیاد دیده می‌شود. آن شبی که مرعشی و خوش چهره در گفت‌وگوی ویژه خبری شبکه دوم صداوسیما به نمایندگی هاشمی رفسنجانی و احمدی‌نژاد رودرروی یکدیگر نشستند تا مناظره کنند و مرعشی برخلاف خوش‌چهره همچنان از حرف‌هایی که در آن مناظره زده دفاع می‌کند و می‌گوید: «ای کاش صدا‌وسیما یک بار دیگر آن مناظره را پخش می‌نمود تا مشخص می‌شد که من آن روز از چه چیز‌هایی نگران بودم.» حسین مرعشی به عنوان یکی از مردان حزب کارگزاران همواره از عملکرد دولت سازندگی دفاع کرده و به بهانه بررسی فراز و فرود‌های دولت سازندگی در دفتر کار او در خیابان ستارخان و ساختمانی که شرکت مهندسی عمران رفسنجان است به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

یکی از مهم‌ترین دولت‌های پس از انقلاب به جهت کار‌کردی یقینا دولت سازندگی با مدیریت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است. عملکرد دولت سازندگی در این سال‌ها همواره با موافقت‌ها و مخالفت‌های فراوانی مواجه بوده است. دولتی که پس از پایان جنگ تحمیلی با مصایب و مشکلات فروانی، سازندگی در تمامی حوزه‌ها را در صدر سیاست‌ها و برنامه‌های خود قرار داد و توانست به موافقیت‌های چشمگیری دست یابد. به واقع آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در چه شرایطی رئیس‌جمهور ایران شدند و پس از پایان دوره ریاست جمهوری ایران در چه موقعیت و وضعیتی قرار داشت.

حضور آیت‌الله هاشمی در دولت نقطه عطفی در مجموع سیاست‌های کشور بود. برای اثبات این ادعا باید به کمی قبل‌تر بازگشت. انقلاب زمانی که پیروز شد بلافاصله جنگ تحمیلی آغاز شد، طولانی شدن جنگ باعث شد تا سیاست‌های انقلابی در تمام آن سال ها از سوی مدیران کشور دنبال شود. فکر می‌کردیم اعمال سیاست‌های انقلابی خیلی راهگشا هستند؛ سیاست‌هایی که مشمول طبیعت جنگ و دارای اقتصاد جنگی بود آن روز این سیاست‌ها به بن‌بست رسیده بود و آثار خودش را در همه ابعاد اقتصاد بر جای گذاشته بود. به طور مشخص در سال 68 آغاز کار آقای هاشمی، هر ایرانی درآمد سرانه‌‌ای معادل نصف درآمد سرانه در سال 1356 داشت. از یک طرف اقتصاد ضعیف شده بود و در چند سال رشد منفی داشتیم. از یک طرف جمعیت 50 درصد رشد کرده بود از سوی دیگر تولید ناخالص داخلی در مجموع کاهش یافته بود و درآمد سرانه نیز نصف شده بود. عدم تعادل‌ها در اقتصاد، خیلی گسترده بود. در شاخصی مانند شاخص بودجه، درآمد دولت، 50 درصد هزینه‌ها را بیشتر پوشش نمی‌داد و 50 درصد درآمد دولت از محل کسر بودجه بود.

چیزی که برداشت می‌شود این است که آقای هاشمی هم باید سبک فکر کردن آدم‌ها را عوض می‌کرد و هم سبک زندگی مردم را؟

دقیقاً ایشان باید همزمان با سازندگی نگرش‌ها را هم عوض می‌کرد. خیلی ساده بگویم در ساختمان‌هایی که استفاده می‌کردیم،‌کاخ‌های زمان شاه نبود، ولی ساختمان‌های فرعی بود. ساختمان دفتر ریاست جمهوری، ساختمان ولیعهد در کنار کاخ گلستان بود. ساختمان کنج مقابل آن بود.

ضلع شمالی دولت که هنوز دفتر رئیس‌جمهور است این ساختمان زمان ولیعهدی محمد‌رضا بود. انجا متناسب با آن شرایط، همه اتفاق‌ها، قالی بافت کرمان اندازه اتاق‌ها دارد. قالی‌ای که به درد جای دیگری به جز این سالن‌ها نمی‌خورد. دولت کلی هزینه سالانه پرداخت می‌کرد که این قالی‌ها را که در انبار بود، بید نزد. قالی‌ها را جمع کرده بودند تا نمادی از ساده‌زیستی باشد. منتها خدا خیر‌شان دهد قالی‌ها را نفروخته بودند و در انبار گذاشته بودند. سالانه هزینه می‌کردند اینها را جابه‌جا کنند و بیدنزند. آقای هاشمی دستور داد این قالی‌ها دوباره پهن کنند. ایشان گفتند این چه کاری است؟ قالی در انبار است و این سال‌ها هم خالی است این دستور آقای هاشمی اشرافی‌گری شد. قالی بافت کشور مخصوص این سالن را پهن کردیم. سالن باید مرتب باشد، دفتر رئیس‌جمهور مملکت است. بالاخره مهمان خارجی می‌آید، مهمان داخلی می‌آید. بایداینجا آراسته باشد.

این وژاه اشرافی‌گری را چه کسانی نخستین بار در قبال عملکرد آقای هاشمی مطرح کردند؟

مقامات کشور دیگر. این سلیقه‌های خاص حاکم بود. اینها نمی‌توانستند با افکار آقای هاشمی مقابله کنند. این موضوعات بحث دارد. یکی دو تا نیست.

من خاطرات آقای هاشمی را می‌خواندم سال 68 و ایشان نوشته که آقای خامنه‌ای تازه رهبر شده‌اند و در مذاکره با رهبری، کابینه مشخص شد و در 8 مرداد مذاکرات با رهبری به نتیجه رسید و اسامی و مسئولیت تمامی کابینه با توافق کامل و با خط ایشان نوشته شد. یعنی هماهنگی با رهبری یک دستاورد چشمگیر برای کشور داشت؟
در واقع دو سال طلایی داشتیم که در تمام ایران، دو سال بعد از انقلاب، بی‌نظیر است که بین نفر اول و دوم کشور تفاهمی وجود دارد کامل که مثلاً آقای هاشمی می‌گوید زیر آسمان کسی را شایسته‌تر از آقای خامنه‌ای برای رهبری نمی‌دانم و آقای خامنه‌ای هم می‌گوید من وقتی شب‌ها بیدار می‌شوم از حجم مشکلات کشور و به من فشار می‌آورد و به آن فکر می‌کنم، خیلی رنج می‌برم و بعد وقتی یادم می‌آید آقای هاشمی رئیس‌جمهور است آرام می‌شوم و می‌خوابم. هرکس در این معادله دخالت کرد و این معادله و اعتماد را مخدوش کرد به ایران خیلی لطمه زد. همه کسانی که نقش داشتند با آن اتحادی که بین آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای بود و دیدگاه‌های بازی که آقای هاشمی داشت، اگر آن هماهنگی و اتفاق نظر ادامه پیدا کرده بود، جای برای رشد کوتوله‌های سیاسی، برای بازی آدم‌های تنگ‌نظر باقی نمی‌ماند و کشور با رشد 8 درصد مداوم در مسیر تعالی جلو می‌رفت. حالا این اتفاق است که مشابهش افتاده. چین معجزه نکرده و کار عاقلانه‌ای کرده است. از سال 1979 یک سال قبل از پیروزی انقلاب ایران، چین سیاست‌های انقلاب فرهنگی مائو را کنار گذاشته و دکترین جدید را پی گرفته و از آن تاریخ تا امروز روی همان سیاست‌ها ایستاده و در طی 35 سال، رشد مستمر 8 درصد را داشته است. ما 11 سال بعد از چین، شروع کردیم به سیاست‌ها و به متوسط رشد 6/7 درصد رسیدیدم. اگر سیاست‌ها را تغییر نداده بودیم و دچار این انقلابی‌گری مصنوعی، اداهای انقلابی نشده بودیم و رشد 8 درصد را تا امروز تجربه کرده بودیم، بنیان‌‌های اقتصادی واقعی را داشتیم.

آقای مرعشی از یکی از نزدیکان آیت‌الله هاشمی شنیدم که اگر وزیری به آقای هاشمی گزارش خلاف واقع می‌داد آقای هاشمی او را از جلسه هیأت دولت بیرون می‌کرد. با توجه به اینکه شما مسئول دفتر آیت‌الله هاشمی در دولت بوده‌اید واقعاً عضوی از وزرا یا مدیران ارشد دولتی بود که بتواند سر آقای هاشمی را کلاه بگذارد؟

من چنین چیزی را ندیدم. اما درباره خودم ممکن است بدون مطالعه قبلی با بسیاری از بزرگان کشور در مواجهه حضوری بحثی را پیش ببرم و موفق بیرون بیایم ولی زمانی که با آقای هاشمی جلسه دارم، باید خودم را بهنگام کنم چون ایشان بهنگام است. غیر از هوش برتر سرشار، مطالعه فراوان خصوصیت دیگر ایشان است. مدیری را به ندرت می‌توانید پیدا کنید گزارش‌ها را به دقت آقای هاشمی بخواند. او هیچ گزارشی را سرسری رد نمی‌کرد. سبک این بود که گزارش وقتی مطول بود، از کارتابل می‌گذاشت بیرون و در پایان هفته می‌خواند. هیچ گزارشی نبود که آقای هاشمی یک خط را جا بیندازد. بهنگام بود. دوم اینکه هیچ‌کسی را نمی‌بینید که اینقدر قدرت گوش کردن داشته باشد. رئیس‌جمهور نیم‌ ساعت در جلسات بنشیند و حرف‌ها تکراری بشنود، می‌گوید آقا بس است. کفایت مذاکرات را اعلام می‌کند. خودم شاهد بودم آقای هاشمی در جلسات شورایعالی امینت ملی، اقتصاد و شورای عالی فرهنگی گاهی بیش از سه ساعت فقط گوش می‌کرد. اصلاً دخالت در بحث نمی‌کند من روسای جمهور مختلف را دیده‌ام. آقای هاشمی اصلاً موضع را تا آخر جلسه رو نمی‌کرد تا طرف از حرف زدن منصرف شود. ممکن است در حرف‌ها، حسابی باشد. ندیدم بی‌ادبی کند. ولی ندیدم کسی سر آقای هاشمی را کلاه بگذارد. جایی که لازم بود، تذکر می‌داد و بعد از گوش کردن، تصمیم می‌گرفت.
آقای مرعشی اگر موافقید کمی درباره اتفاقات سیاسی‌ای که در دولت آقای هاشمی رخ داد صحبت کنیم. یکی از مهم‌ترین مباحث که به نظر می‌رسد. منجر به دلخوری‌های فروانی جناح راست از آقای هاشمی شد مربوط به ماجرای انتخاب دوم خرداد 76 و آخرین خطبه نماز جمعه منتهی به انتخابات است. شما در مصاحبه‌ای گفته‌اید که در دیداری که قبل از انتخابات آقای هاشمی داشته‌اید ایشان گفته‌اند کمک آقای خاتمی بروید. در مجلس ششم که آقای هاشمی نامزد شدند امثال اکبر گنجی شروع کردند به نوشتن مقالاتی مانند عالیجناب سرخ پوش و گویا برخی از اصلاح‌طلبان که عبور از آقای هاشمی را کلید زده بودند پس از 12 سال، آیت‌الله هاشمی را ملجاء و پناهگاهی خود می‌دانند؟ آقای هاشمی عوض شد یا اصلاح‌طلبان؟
به‌طور کلی این یکی از بی‌تجربگی‌های سیاسی جریان چپ، خط امام و دوم خردادی بوده است که متوجه نقش و جایگاه آقای هاشمی نشدند. آنها آقای هاشمی را در برخی از مقاطع، رقیب خود تلقی می‌کردند و فکر می‌کردند اگر می‌خواهد جایگاه خود را تقویت باید او را حذف کنند. این اشتباه بود و آقای هاشمی رقیبشان نبود. همین اشتباه را مجلس چهارم نیز جناح اصولگرا کرده بود. آقای هاشمی را رقیب خود می‌دانستند. آقای هاشمی رقیب جناح اصولگرا یا اصلاح‌طلب نبوده است. آقای هاشمی نقش متعادل‌کننده را داشت باید مفصل توضیح دهم اگر کسی که در صحنه سیاسی قدم می‌زدند و حرکت می‌کردند اگر خودشان را حفظ کنند یا موقعیت خود را مستحکم کنند و زمینه را باز نگه دارند باید به نقش آقای هاشمی در عرصه سیاسی ایران توجه بیشتری می‌کردند. آقای هاشمی نقش بالانس‌کننده را در مجموعه نظام برعهده دارد و نه نقشی در رقابت‌با جناح‌ها، در اتفاقاتی که نهایتاً به خرداد 76 منجر شد، اصلاح‌طلبان نیز این اشتباه را کردند. چپ خط امامی و اصلاح‌طلبان نیز بعد از دوم خرداد این اشتباه را کردند. اصلاح‌طلبان اگر دو مساله را توجه کرده بودند، اساساً مدیریت کشور به دست آقای احمدی‌نژاد ناشناخته نمی‌افتاد. یکی نقش آقای هاشمی به عنوان بالانس‌کننده و دوم به نقش رقیب. اساساً‌دموکراسی پایه‌اش بر حضور رقیب و رقابت استوار است. یعنی دموکراسی که مردم 98/98 درصد به آقای بشار اسد به عنوان جانشین پدرش رای دهند، این اسمش دموکراسی نیست. از این نمونه انتخابات‌ها صدام در زمان خودش در عراق زیاد برگزار کرده، هیچ فرقی بین رئیس‌جمهور صدام،‌اسد و ملک‌عبد‌الله و امیر قطر وجود ندارد. صوری می‌آیند یک رأی می‌گیرند حسنی مبارک 20 و چند سال پادشاه بود ولی می‌گفت رئیس‌جمهورم. در دموکراسی، باید در عرصه رقابت تعیین تکلیف شود.


[ یکشنبه 92/5/27 ] [ 1:32 صبح ] [ علی داودی ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 327
کل بازدیدها: 1645328